ترس ، لکنت ، عجز


امیرعلی افشاریان:
شاید رمزآلودگی و رازآمیزی یکی از برجسته‌ترین وجوه شخصیت ایرانیان باشد که در حافظه تاریخی، اجتماعی همه ما هست و دوستش داریم؛ … همین رمز و رمزگان و رمزگشایی محور اصلی رمان لکنت است، محوری بر بستر مفهومی جهان شمول از جنگ؛ از جنگ جهانی گرفته تا قضایای فرقه دمکرات آذربایجان و نیز از جنگ ایران و عراق گرفته تا جنگهای شوروی و بعد از آن آمریکا و متحدانش در افغانستان. چنین فرایند جهان شمول‌سازی در مفهوم جنگ، این امکان را فراهم می‌کند که خود ابژه جنگ به پس رفته و عواقب آن پیش رو آیند. از جمله این عواقب جداافتادگی و دورافتادگی انسان از نزدیکانش – چه به معنای فیزیکی و چه به معنای رشته باور‌ها و داشته‌های پیوند دهنده- می‌تواند باشد. در رمان لکنت این جداافتادگی و دورافتادگی به مرز بی‌نهایت می‌رسد، مرزی مبهم و مه گرفته در میان رمز‌هایی اغوا‌گر که راوی را به کوشش و کنکاش وامی‌دارند. این رمان در فرم فراداستان ارایه شده و راوی اصلی خود نویسنده است و با این راهکار، خواننده نیز در هر صفحه درگیر و دار گشایش رمزهاست. رمان لکنت با یک بینامتنیت با یکی از داستانهای مجموعه پیشین نویسنده آغاز می‌شود. ادعا می‌شود که آن داستان نوشته نویسنده نبوده است، متنهای اصلی آن از دفترچه‌ای قدیمی به دست آمده و نویسنده تنها برخی صحنه‌پردازی‌ها و غیره را به آن افزوده است.

در ادامه رمان رمز‌های نهفته در این متن نویسنده-راوی را به متنهایی دیگر با رمزگانی دیگر می‌رساند و داستان داستان این متنهاست. متنهای که همه به نوعی وابسته به جنگ هستند و ویژگی مشترک آنها این است که در اثر همین جنگها – با همه ابعاد هولناکش- هرگز به دست مخاطبشان، نزدیکان و وابستگان نویسنده‌های این متنها نمی‌رسند. بیان نوعی عجز در دریافت متنها، پیامها و پیامِ متنها. و از دیگر سو، بیان نوعی ترس. ترس از این عاجز بودن در دریافت و ترس از دریافت متن و پیام توسط بیگانگان، دشمنان و… که به لکنت در گفتار و نوشتار فرستنده متن و پیام می‌انجامد؛ بنابراین فاجعه تراژیک در درک چرخه ویران کننده ترس- لکنت- عجز به وجود می‌آید و نیز در لایه عمیق‌تر می‌توان به عدم قطعیت نهفته در ذات این چرخه مخوف اشاره کرد.
جنگ شاید یکی از پررنگ‌ترین و بارزترین جلوه‌های خشونت باشد. در ادبیات معاصر فارسی هم کم نبوده‌اند، نویسندگانی که دغدغه خشونت داشته‌اند و در آثارشان به وجوه گوناگون آن از جمله جنگ پرداخته‌اند. اما بیشتر آنها یا به گونه‌ای مستقیم با ابژه جنگ برخورد داشته‌اند و یا روایت عواقب و تأثیرات درجه اول و نزدیک آن را نوشته‌اند(مانند ویرانی، مرگ غیرنظامیان، سلاحهای کشتارجمعی شیمیایی و بیولوژیکی). چنانچه اسلاوی ژیژک در کتاب خشونت می‌گوید: «رودررویی مستقیم با خشونت ذاتا تحیرزاست: بیزاری شدید از اقدامات خشونت‌بار و همدردی با قربانیان، پیوسته همچون کششی دام‌گونه ما را از اندیشیدن باز می‌دارد.» در رمان لکنت، با وجود آنکه در همه‌جا جنگ هست اما هرگز رودررویی مستقیم با آن صورت نمی‌گیرد و جنگ در میان رشته‌هایی موهوم از رمزگان پیچیده و با رازها آمیخته می‌شود، اما از آن غفلت نمی‌شود. آثار مهیب و عمیق آن که پس از عواقب و تاثیرات درجه اول به وجود می‌آیند، در خلال رمان بازنمایانده می‌شوند. آثاری مانند جدا افتادگی انسان از نزدیکانش که موجب به وجود آمدن وجوه شخصیتی پیچیده و… می‌شود.
ژیژک در همان کتاب اضافه می‌کند: «باید میان حقیقت (واقعیت‌مند) و صادقانه بودن فرق بگذاریم: آنچه باعث صادقانه بودن گزارش زنی که مورد تعرض جنسی قرار گرفته است (یا هر روایت دیگری از یک آسیب روحی) می‌شود، نفس غیرقابل اطمینان بودن آن از حیث بیان واقعیتها، در هم ریخته بودن آن‌ و آشفتگی آن است.
اگر قربانی می‌توانست از تجربه دردناک و تحقیرآمیزی که داشته است. گزارش روشنی به دست دهد به نحوی که همه اطلاعات در آن با نظم منطقی آرایش یافته باشند، خود این کیفیت، ما را درباره حقیقت داشتن
آن به تردید می‌انداخت. » یزدان‌بد در کتاب خود به مفهومی که ژیژک در جملات بالا قصد در بازگو کردن آن داشته، به خوبی اندیشیده است.
روایت شخصیتها همواره دچار درجه‌ای از آشفتگی، رمزآلودگی، پاره‌پارگی و ویژگی هایی از این دست هستند و همین راهکار و تکنیک به کمک زبان بشدت صیقل خورده در نوشتار متن‌های آورده شده در داستان، باورپذیری لایه عمقی داستان را تامین می‌کند؛ اما باورپذیر بودن داستان آن چیزی نیست که این رمان را به عنوان اثری شاخص مطرح کند. نویسنده – امیرحسین یزدان‌بد- در این کتاب نقش راوی را به عهده می‌گیرد. این ویژگی بی‌سابقه نیست و در قرن هجده یا شاید پیش از آن نیز در آثار متعددی – خوب و بد- به کار گرفته شده است. این ویژگی به خودی خود یک ویژگی پسامدرن به حساب می‌آید.
چنانچه «پاتریشیا وو» در کتاب فراداستان خود نیز به این موضوع اشاره می‌کند، «فراداستان متکی بر برداشتی از اصل عدم قطعیت هایزنبرگ است.» و این عدم‌ قطعیت یکی از اصلی‌ترین پایه‌های پسامدرن! چنانچه هایزنبرگ تشریح می‌کند، هر گاه درصدد افزایش دقت اندازه‌گیری یکی از پارامتر‌های مکان و یا تکانه یک موج‌ذره برآییم، لاجرم دقت اندازه‌گیری دیگری را از دست می‌دهیم. در فراداستان‌هایی از این نوع چنین اتفاقی می‌افتد. اگر تمرکز ما بر راوی- نویسنده (که خود را بی‌هیچ ابهامی معرفی می‌کند و از سایر کتاب‌های واقعی خود حرف می‌زند و … ) قرارگیرد، به خاطر می‌آوریم که نویسنده قصه‌پرداز است و باورپذیری قصه لایه عمقی از دست می‌رود و برعکس، اگر تمرکز بر قصه لایه عمقی روایت شده باشد، فراموش می‌کنیم که راوی، نویسنده است. هنر چنین نویسنده‌ای، بازی با بالانس این دو رویکرد و بیان عدم قطعیت روایت است که به نظر می‌رسد یزدان‌بد در رمان لکنت به خوبی از پس آن برآمده، آن را برای برخورد با عدمِ قطعیتِ نهفته در ذاتِ فاجعه تراژیک چرخه ویران‌کننده ترس-لکنت-عجز (که در سطور آغازین به آن اشاره شد) به خدمت می‌گیرد؛ بنابراین به دور از عادت دستمالی شده‌ای که این روز‌ها باب شده مبنی بر نسبت‌ دادن‌های کم‌مایه و بی‌فایده نشان پرطمطراق «پست‌مدرن» به آثاری که فقط بازی‌های فرمیِ شاید متفاوتی را ارایه می‌کنند، با توجه به ویژگی پرتوان فرم روایی رمان در بازنمایاندن عدم قطعیت روایت و پیچیدگی‌های اندیشه برانگیز آن، می‌توان رمان لکنت را یکی از نمونه‌های خوب ادبیات پسامدرن در میان آثار معاصر فارسی دانست.
با وجود تمام ویژگی‌های در خور توجه که در بالا آورده شد، به نظر می‌رسد نوعی شتاب‌زدگی و هیجان نویسنده در پیشبرد رمان، اندکی به اثر لطمه وارد کرده است. ضرباهنگی تند در اغلب فرازهای رمان به چشم می‌خورد، که بجز در فصل سحراب نامه (که به معنی رولان بارتی آن، لذت متن را فرامی‌سازد) در باقی موارد شاید کمی بیش از حد باشد، زیرا با توجه به چند لایه بودن داستان و مفاهیم گسترده‌ای که از آن قابل استدراک است، می‌بایست فرصت تنفس و تعمق بیشتری به خواننده داده می‌شد که همچنان که داستان، داستانِ کشف و شهود است، وی نیز بیشتر به کشف و شهود شخصی خود از داستان برسد.

http://qudsonline.ir/detail/News/180316

رمان

فارسی